ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 8(استرس)

از روزی که نینی جون تودلم اومد مهمونی بابایی گفت که زایمانت باید تهران باشه.آخه معنی نداره شناسنامه والدین تهران باشه اونوقت بچه مشهد دنیا بیاد.برای همین بهترین راه پرواز بود چون هم تایمش کمه هم راحت تره.2 ماه پیش زنگ زدم هواپیمایی و پرسیدم .میگم تو این جا هر کی هر چی میخواد مگه راسته .گفتن پرواز زیر 4 ساعت با نامه دکتر ایرادی نداره.دکتر خودم که گفت من برات نامه میدم.امروز همین طوری به سرم زد که دوباره زنگ بزنم میگه که خانم زیر 32 هفته ایرادی نداره بیشترش و نمیزارن.منو میگی میخواستم بشینم و گریه کنم.دوباره زنگ زدم فرودگاه و با خود دکتر هواپیمایی حرف زدم .ایشون فرمودن  فقط تا هفته 36 مجوز میدم .حالا ترو خدا ببین تمام برنامه ریزیهامون به...
29 ارديبهشت 1390

نیکا6(هفته 30)

سلام مامانهی عزیز.امیدوارم حال همه نینی ها دنیا اومده و تو راهی خوف باشه.از احوالات خودم و نیکا جون واستون بگم. تو این مدت که غیبت داشتم گفتم که قراره واسمون مهمون بیاد.همون چهارشنبه مامان جونیها رسیدن و 5 شنبه رفتیم برا خرید سیسمونی .وای نیکا جونم با خاله نانا اینقد چیزهای خوشمل واسه شما دخترا خریدیم .هی ذوق میکردیم .مامان جونی هم هی میگفت لباس زیاد نخرید مگه ما گوش میدادیم .از ساعت 5 تا 9 یه سره راه رفتیم.خیلی خوش گذشت.روز بعد هم پرده اتاقتو دایی جون واسمون نصبید و اتاقتو چیدیم فقط یه سری چیزهای تزئینی اتاقت مونده گلم .هر وقت کامل شد عکساتو واسه خاله ها میذارم.این هفته دوشنبه وقت دکتر داشتم با اینکه تو ماه هشت رفتم اما در کل...
27 ارديبهشت 1390

نیکا 7(هفته 31)

کوچولوی مامان این روزها اصلا برام نمیگذره و ثانیه تانیش رو اعصابم راه میره.نفس تنگی هام بیشتر شده و همش عطش دارم .هر چی آب طالبی وهندونه میخورم هیچ فایده که نداره فقط دسشویی رفتنمو زیاد میکنه. گل مامان اگه خدا بخواد دیگه چیزی به اومدنت نمونده نمیدونی من و بابا داود چقدر منتظر اومدنت تو بغلمون هستیم. ناز ناز مامان هر شب میرم تو اتاقت و لباساتو بو میکنم و باهاشون حرف میزنم انگار تو توش نشستی. نگی مامانم دیونه شده ها اینا طبیعی مادر جان طی یه خبر فهمیدیم شاید تا تیرماه کار بابات جور بشه و برگردیم تهران   نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت خوشحال هستم از رفتن و ناراحت از اینکه اینهمه واست وسایل خریدیم نمیدونم راضی هستیم به رض...
26 ارديبهشت 1390

نیکا 5(هفته 28)

سلام به همه مامانهای گل و نینی های خوشملشون احتمالا بنده تا چند روزی نرسم آپ کنم اخه این هفته دو تا مامان جونیهای تو عسلی میخوان بیان مشهد.مامان خودم که واسه سیسمونیت میاد و مامان جونی بابا داود هم برای مسافرت .خاله جون ندا هم که یه دخمل کوچمولو تو دلش داره میاد .احتمالا ۵ شنبه بریم بقیه سیسمونیتو بخریم گلم.هفته دیگه هم دوباره کنترل دارم و اینکه آمپول رگام باید بزنم.دختر گلم نمیدونی چه حس قشنگیه دوران بارداری من که سعی میکنم از تمام لحظه هام نهایت استفاده رو ببرم.خدا رو شکر میکنم که تا الان بارداری آرومی داشتم . برای همه مامانها دعا میکنم نینی هاشون سالم دنیا بیان. بابا داود هم این روزها بیشتر بهت توجه میکنه همش لمست میکنه و تکوناتو...
6 ارديبهشت 1390

نیکا 4(هفته 27)

سلام مامانهای گل وگلابم. من از بابت این همه تاخیر واقعا متاسفم بله طبق گزارش قبلی که دادم من ۶ فروردین برگشتم خونمون و تنها سرگرمیم اینترنت و ارتباط با شما مامانهای عزیز بود که ناگهان یکی از قطعات کامپیوتر بنده سوخت و من موندمو نینی جون و تنهایی.بابای نیکا که از صبح تا شب سر کار بود و هر چی التماس میکردم هی میگفت چشم خانمم فردا درستش میکنم .خلاصه فردا همون و تموم شدن فروردین همون .امروز طی یه عملیات بلاخره بابایی تسلیم شد و ما در خدمت شما هستیم .از بعد عید تا الان تقریبا ۱.۵ کیلو اضافه کردم و هفته پیش که دکتر بودم گفت وزنت خوبه کلا از اول بارداریم ۳.۵ کیلو اضافه کردم و از این بابت خوشحالم .همه چی نینی جونم نرمال بود و دوباره آزمایش دا...
1 ارديبهشت 1390
1